
همــه چــیـز بــا تــو شــروع شــد !
امــــا هــیـچ چــیـز بــدون تــــو تـمــام نـمـی شـــود ,
حـــتـی هــمـیـن دلــتـنـگــی هــای مـــن.
برچسبها:

من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند،
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که: آیا دوستم داری؟
قلبِ من و چشمِ تو می گوید به من: آری
برچسبها:
بي حس شده ام از درد !
از بغــض !
فقط گاهـی
خـط ِ اشکی… میسـوزانـد صـورتـم را.
برچسبها:
حوصله ات که سر می رود ؛
با دلـــــــــــــم بازی نکن ،
من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام.
برچسبها:
درد یعنی....
اونیکه دوسش داری بشینه کنارت...
از اونیکه دوسش داره برات بگه...
برچسبها:
بوسه یعنی خلسه در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش و گرمای تب
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
بوسه یعنی لذت دیوانگی
بوسه یعنی حس طعم خوب عشق
طعم شیرینی به رنگ سادگی
بوسه آغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن
بوسه سر فصل کتاب عاشقی
بوسه رمز وارد دلها شدن ....

برچسبها:
فکر تنهایی نباش ، تنهایی خودش تنهاست ،
تنها به فکر کسی باش که بی تو تنهاست …
برچسبها:
دلم برای تو که نه!
ولی برای روزهای با هم بودنمان تنگ شده
برای تو که نه!
ولی برای “مواظب خودت باش” شنیدن تنگ شده
برای تو که نه!
ولی برای دلی که نگرانم میشد تنگ شده
راستش! برای اینها که نه
برای خودت
دلم خیلی تنگ شده...

برچسبها:
تقصیر از “من” است …
آن زمان که گفتی …
قول بده همیشه” کنارم” بمانی …
یادم رفت بپرسم …
کنار “خودت” یا” خاطره هایت”…؟!
برچسبها:
بیا در آغوش بگیریم هم را
من بیخیال
که تو دوستم نداری
باور کن
هیچ زمینی به آسمان نمی رود
تنها
شاید
کمی
آسمانی شود.
برچسبها:
بی تو...
در من...
پاییزی جاریست!!
برگ ریزانی... از خاطرات ِ به جا مانده از تو!!
کهن درختانی... از عشق
که از احساس ِ انجماد ِ نبودنت
خواب را ...آرزو می کنند!
در من... پاییزی جاریست...
که مهر...از آن حذف شده!
و تکرار ِ آذر و... آذر و... آذر...
هر لحظه ...مرا به مرگ... نزدیک تر می کند
در پاییز ِ من...
وجدانی بیدارست!
که زاغکانش...
رفتنت را ...به تمسخر
قار قار می کنند
و تمام ِ امید... به بهار و آمدنت را
در وجودم... به سیاهی می کشانند
بی تو...
پاییز...
در من...
جاریست!!
برچسبها:
پنهان کردن هم ندارد .
مثل خنده های تو نیست که
مخفی شان می کنی ،
یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود
یک روز می بوسمت !
یک روز که باران می بارد ،
یک روز که چترمان دو نفره شده ،
یک روز که همه جا حسابی خیس است
یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،
آرام تر از هر چه تصورش را کنی ،
آهسته ، می بوسمت ... .
یک روز می بوسمت !
هر چه پیش آید خوش آید !
حوصله ی حساب و کتاب کردن هم ندارم !
دلم ترسیده ،
یک روز می بوسمت !
فوقش خدا مرا می برد جهنم !
فوقش می شوم ابلیس !
آن وقت تو هم به خاطر این که
یک « ابلیس » تو را بوسیده ،
جهنمی می شوی !
جهنم که آمدی ،
من آن جا پیدایت می کنم
و از لج خدا هر روز می بوسمت !
وای خدا !
چه صفایی پیدا می کند جهنم ... !
یک روز می بوسمت !
می خندم و می بوسمت !
گریه می کنم و می بوسمت !
یک روز می آید که از آن روز به بعد ،
من هر روز می بوسمت !
لبهایم را می گذارم روی گونه هایت ،
و بعد هر چه بادا باد : می بوسمت !
تو احتمالا سرخ می شوی ،
و من هم که پیش تو همیشه سرخم
برچسبها:
بايد به فکر تنهايی خودم باشم
دست خودم را میگيرم و
از خانه بيرون میزنيم.
در پارک
به جز درخت
هيچکس نيست.
رُوی تمام نيمکتهای خالی مینشينيم
تا پارک،
از تنهایی رنج نبرد.
دلم گرفته
ياد تنهايی اتاق خودمان میافتم
و از خودم خواهش میکنم
به خانه باز گردد...!
برچسبها:
وقتی مال ِ یه دنیای دیگه باشی تو اتاق خوابت هم غریبی ...
چه برسه وسط قهقهه ی آدمایی که دلشون یه ذرم واسه خودشون تنگ نشده
میدونی ؟ دنیا یه وقتایی هر کاریش بکنی سفید نیست ...
حالا هی واسش خط و نشون بکش ... هی صندلی پیدا کن بذار زیر پاهات
آسمون اگه تونسته این همه دوری کنه یه وجب که دیگه براش چیزی نیست
میدونی دردم چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
غریبـــــــــــــــــــــ ـــــــــم
زبون ِ مورچه های این شهرو هم می فهمم اما باز غریبم
اونقدر زبونشونو می فهمم که میدونم چرا همیشه دسته جمعی حرکت می کنند
غریبم نه اینکه هیچ کی تو عکس یادگاری واسم شاخ نذاره ها
نه ...غریبم ... چون یه آلبوم دارم که وقتی بازش میکنم
جای خالی اونقدر داره که " ... " هم پرش نمی کنه ....
غریبم
مثل زنگ تفریحی که زنگ بعدیش امتحان داری و کوفتت میشه
مثل ساک یه سرباز که جاش اون ته ِ ته ِ اتوبوسه ............
تقصیر شناسنامه ام که نبود ...شیر خشکم هم اصل ِ اصل بود
فقط واسه فهمیده شدن ، دنیا رو اشتباه اومدم
آره لعنتی ... به سرم زده ...
راه برم ... راه بـــــــــــــــــــرم ... اونقدر برم که دیگه هیچ چی باهام راه نیاد
یه سنگ قبر پیدا کنم با دو پُرس گل ِ اضافه ....
بشینم و یه دل ِ سیر زار بزنم ... تا هیچ کس فکر نکنه
گریه کردنم بی صاحبه ...........
صاحب که داره ... اما دلش به دنیا نیست ....
برچسبها:
دلت که گرفته باشد
فرقی نمی کند که در ضلع غربی تخت
تنهایی ات را جدی تر بگیری یا
در یک کافه شلوغ،
تکه های بهم چسب خوردۀ بغضت را
دو دستی بچسبی.. که میترسی
از این افتضاح ها که / بالا می آوری همیشه بغضت را
دلت که گرفته باشد.. ناگزیر
ادامه می دهی زندگی را به سمتِ جایی پرت
آنقدر تلو تلو / می خوری بغض هایی را که
به خنده های از سرِ جنونت حواله کرده ای..
و آرام
دست می کشی روی برمودای بدنت تا
قانع شوی حجم یک نفر از میان آغوشت کم شده..
تنهایی ات را
با خاطرات در میان می گذاری
آنقدر که حتم داری دیدارهای اتفاقی هم
ختم به خیرِ هیچ آیندۀ در هم گره خورده ای، نمی شود..
....
برچسبها: